کتاب صوتی دنیای سوفی اثر یوستین گردر
کتاب صوتی دنیای سوفی نوشته یوستین گردر ( – 1952) نویسنده نروژی است. گردر در دانشگاه اسلو فلسفه، الهیات و ادبیات خواند و حدود ده سال در دبیرستانهای نروژ «تاریخ عقاید» تدریس کرد. سال ۱۹۹۱ که چاپ اول کتاب صوتی دنیای سوفی که تاریخ فلسفه را به زبان ساده برای نوجوانان شرح میدهد – به زبان نروژی منتشر شد، کمتر کسی فکر میکرد رمان ششصد صفحهای یک معلم ساده در فاصله دو دهه پس از انتشار به حدود 60 زبان ترجمه شود و نهتنها میلیونها نسخه از آن نظر نوجوانان و بزرگسالان را به خود جلب کند، بلکه اقتباس سینماییاش نیز با اقبال مواجه شود و بازی کامپیوتری آن هم به خانه بسیاری از نوجوانان راه پیدا کند.
شیوه داستانپردازی گردر برگرفته از شیوه روایت «هزار و یک شب» است؛ به نحوی که داستان اصلی در دل داستانی دیگر روایت میشود. لایه بیرونی کتاب صوتی «دنیای سوفی» ظاهری ساده دارد، اما لایه درونی آن میکوشد مهمترین سوالاتی را که بشر در طول تاریخ با آن روبهرو بوده طرح کند و مجالی برای اندیشیدن به آن بیابد.
در کتاب صوتی «دنیای سوفی» قهرمان پانزدهساله داستان، سوفی آموندسن، با ماجرایی عجیب مواجه میشود؛ از فردی ناشناس نامهای دریافت میکند تا درباره ابتداییترین پرسشهای فلسفی به تفکر بپردازد. نیت فرد ناشناس، که در ادامه داستان خود را آلبرتو کناکس فیلسوف معرفی میکند، آموزش فلسفه به سوفی نوجوان است. در میانه رد و بدل شدن نامهها و دیدارهای نوجوان جستوجوگر و معلم فلسفه، نویسنده میکوشد مهمترین عقاید و نظریههای فلسفی طرحشده در طول تاریخ را بازگو کند: از زندگی و افکار فیلسوفان طبیعی گرفته تا بیان اندیشههای سقراط و افلاطون و ارسطو؛ از یونانیگری تا قرون وسطی و رنسانس گرفته تا تشریح باورها و اندیشههای دکارت، اسپینوزا، لاک، هیوم و…
نویسنده پس از ورود به عصر روشنگری، به تفصیل درباره کانت سخن میگوید و پس از تعریف رومانتیسیسم، اندیشههای هگل، کرکگور، مارکس، داروین و فروید را تبیین میکند و در پایان به عصر حاضر میرسد و درباره نظریه «انفجار بزرگ» نیز ایدههایش را طرح میکند.
در بخشی از کتاب صوتی «دنیای سوفی» میشنویم:
«سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکه اول راه را با یووانا آمده بود. درباره آدمهای ماشینی حرف زده بودند. یووانا عقیده داشت مغز انسان مانند کامپیوتری پیشرفته است. سوفی خیلی مطمئن نبود. آدمیزاد لابد بیش از یک قطعه افزار است؟ به فروشگاه بزرگ که رسیدند، راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود. بعد از باغ آنها بنای دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود. جنگل از همان جا شروع میشد. آمد و آمد تا رسید به کوچه کلوور. در آخر کوچه پیچ تندی بود، به نام پیچ ناخدا. احدی گذارش به این طرفها نمیافتاد مگر در تعطیلات آخر هفته. اوایل ماه مه بود. شاخههای سرکش نرگسهای زرد، گرد درختان میوه بعضی از باغها پیچیده بود. برگهای سبز کمرنگ درختان غان تازه درآمده بود. شگفتا، چگونه همه چیز در این وقت سال میشکفد! زمین که رو به گرمی نهاد و دانههای آخر برف که آب شد، خروارهای گیاه سبز از خاک بیجان سر درمیآورد، چی این را سبب میشود؟ سوفی درِ باغ را گشود، به صندوق پست نگاهی انداخت. معمولا مقدار زیادی برگه آگهی و یک یا چند پاکت بزرگ
رمان خیلی قشنگی بود لذت بردم پیشنهاد میکنم گوش بدید
عالی بود لذت بردم از محتوای کتاب و کیفیت پخش بالای کتاب بود
فوق العاده عالی بود
پیشنهاد میکنم
پیشنهاد میکنم لذت بردم از شندین داستانش
خوب بود خیلی
کتاب قشنگی بود کیفیت بالا بود صوتی اش